شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

4

دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۱۷ ق.ظ

هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد

می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد 

آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:

یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد 

وای بر تلخی فرجام رعیت پسری

که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد 

ماهرویی دل من برده و ترسم این است

سرمه بر چشم کشد،زیره به کرمان ببرد 

دودلم اینکه بیاید من معمولی را

سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد 

مرد آنگاه که از درد به خود میپیچد

ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد 

شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه

باید این قائله را "آه" به پایان ببرد 

شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد

ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!

حامد عسکری

 

بیت آخرش رو خیلی دوست دارم...بیت قلیان هم چیز خوبی است!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی