شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

8

سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۲، ۰۵:۴۷ ب.ظ

چند رباعی از بیژن ارژن

 

عشقش گویند و جز هوس نفروشند

گل های بدون خار و خس نفروشند

پیداست چه قدر آسمانش آبی ست!

جایی که پرنده بی قفس نفروشند

***

دنیا در دست خوابگردانها بود

صحرا مسخ سرابگردانها بود

مشتی تخمه دهانشان را بسته است

این قصّه آفتاب گردانها بود

***

آدم از چوب، سنگ یا آهن نیست
تنها کفش و کلاه و پیراهن نیست
بعد از یک عمر زندگی دانستم
این دنیا جای زندگی کردن نیست

***

پاییز شدم از آن بهاری که تویی
آواره شدم در آن دیاری که تویی
بازی قطار بچگی هامان، آه
این کوپه جدا شد از قطاری که تویی

***

عاشق شده ای، خیال پرداخته ای
دنیای بدی برای خود ساخته ای
آن گونه که فکر می کنی نیست رفیق!
آدم ها را هنوز نشناخته ای

***

قطره قطره شد آب آدم برفی

شد آب در آفتاب آدم برفی

آب از سر او گذشت اما هرگز

بیدار نشد ز خواب آدم برفی

***

آن آبی که پشت سر ما می ریخت

ای کاش کمی برای گلها می ریخت

صحرا دارد ز تشنگی می میرد

باران آنجا به روی دریا می ریخت

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی