شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

10

سه شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۴۶ ب.ظ

با من برنـــــو به دوش یاغی مشروطه خواه

عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه

بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟

با من تنهــــا تــــر از ستارخان ِ بــــی سپاه

موی من مانند یال اسب مغرورم سپید

روزگار من شبیه کتـــــری چوپان سیاه

هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق

کنده ی پیر بلوطـــی سوخت نه یک مشت کاه

کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود

یک نفر باید زلیــخا را بیاندازد بــه چاه

آدمیزادست و عشق و دل بــه هر کاری زدن

آدم ست و سیب خوردن آدم ست و اشتباه

سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند

"دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه"

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۰۵

نظرات (۱)

۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۲:۴۷ حمید صحراپور

کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود

یک نفر باید زلیــخا را بیاندازد بــه چاه

ایولا زکی زاده

 

پاسخ:
خرتیم داش حمید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی