شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

72

چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۲۵ ق.ظ

عاشقانه است و طنز!

اول روضه می‌رسد از راه
قد بلند است و پرده‌ها کوتاه

آه از آنشب که چشم من افتاد
پشت پرده به تکه ای از ماه

بچه‌ی هیأتم من و حساس
به دو چشم تو و به رنگ سیاه

مویت از زیر روسری پیداست
دخترِه ... ، لا اله الا الله!

به «ولا الضالین» دلم خوش بود
با دو نخ موی تو شدم گمراه

چشمهایم زبان نمی‌فهمند
دین ندارد که مرد خاطرخواه

چای دارم می‌آورم آنور
خواهران عزیز! یا الله!

سینی چای داشت می‌لرزید
می‌رسیدم کنار تو ... ناگاه ـ

پا شدی و شبیه من پا شد
از لب داغ استکان هم آه

وای وقتی که شد زلیخایم
با یکی از برادران همراه

یوسفی در خیال خود بودم
ناگهان سرنگون شدم در چاه

»زاغکی قالب پنیری دید«
و چه راحت گرفت از او روباه

آی دنیا ! همیشه خرمایت
بر نخیل است و دست ما کوتاه

قاسم صرافان

موافقین ۱ مخالفین ۱ ۹۲/۱۲/۱۴

نظرات (۲)

۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۲۴ امیرحسین حاجی زاده
خجالت بکش چشم دریده!
پاسخ:
کشیدم!

یه متن نوشتم که تو عمرت ندیدی

نه میشه گف شعر نه متنه نه نثر نه وزن داره و نه هیچی

از طنزت خوشم نیومد گفتم ابراز کنم. هر چیز خنده داری رو که نباید گفت.



هیکلش گنده، اما عقل کوتاه

حیا هم نمیکند از هیئت و رنگ سیاه

 

گر که دیدی درت افتاد، شوق یک نگاه شهوانی

بدان که غافل شدی آنوقت، از نگاه ربانی

 

گاهی دل من هم، میرود سمت بعضی نگاه کردن ها

اما میکنم درویش این امانات الهی را

 

صدهزار حوری هم که باشندااا

نفروشم برایشان هرگز، رزق و رضوان الهی را

 

آن رجیمی که میخواهد چشم چرانی در خیابان را

دست و بال او بسته است، چون بخوانند روضه ی شهیدان را

 

من بگردم بدور آن فرزند، که میگویند داستان تشنگی اش را

چه کور و کر است آنکس، که نشنود فریاد شش ماهه ای هم را

 

برادر هیئتی امید..

نخور قول خزعبلات این صرافان را

خواسته جدا کند از تو، لذت خوش حسینی را

 

گر که با خدا باشی، میکشد در رهت بسیار

چشم حوری، قرص ماه و رنگ و رخسارهای بسیار

 

حسین!

بانوان هیئت را، مثل عمه جان، زینبت، دیدم

در نبود مهدی هم، میکنم مواظبت  از آنها

 

حال که اجازه ام دادی، کنم در محرم غلامی ات را

هرگز نخواهم کرد، نگاه یزیدی، خواهران هیئتی ام را

 

زخمی از درد خنده های شیطان ها، مدتی پریشان است

می خورد غبطه، دامن پاک یوسف و رجبعلی ها را

 

زخمیا منتظر باش و بنگر آن روزی را

که یوسف زهرا، میرسد از راه

 

با امید و دگر بچه هیئتی ها باهم

اشک میریزیم با صدای خوب مولایم

چون بخواند آن روضه ی حسینی را

پاسخ:

چه بگویم!

خیلی جدی شد یکدفعه...

فرصت اجازه بدهد جوابیه ای برایتان می فرستم!

لطف دارید شما

در ضمن آقا قاسم صرافان ثابت شده است در فضای شعر هیئتی

اما خب...

شاید اشتباه من بوده که در این فضا از ایشان شعر گذاشتم...

سیاه قلم های ایشان است اینها

جدیدها از این شعرها نمی گویند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی