چند رباعی که خیلی لذت بردم از خواندنشان:
پایم به زمین است- ولی آزادم
فریادم، اگر چه لال مادر زادم
هر چیز گرفتم، به خدا پس دادم
صندوقچهی کمیتهی امدادم
***
این کیست که با این همه غم میخندد؟
زخمی شده... باز دم به دم میخندد
در مرگ چه رازیست که این کهنه درخت
با هر تبری که میزنم ، میخندد؟!
***
از دوزخ تن بهشت را باور کن
با آتش دوستی لبت را تر کن
مانند تنور باش و در خدمت خلق
با سوختههای نان، شبت را سرکن
***
آوارهی شامیم، سهیلی بفرست
سلمانی، بوذری، کمیلی بفرست
آتشکده ها دوباره روشن شدهاند
باران کاری نکرد، سِیلی بفرست
***
من از باران و آتش جامه دارم
دلی خونین در این هنگامه دارم
مرا شمس آنچنان از خود جدا کرد
که شش دفتر فقط نی نامه دارم!
***
اینجا فوران زندگی...آنجا مرگ
مانده است در انتظار انسان ها مرگ
»یک روز به دیدار شما می آیم«
این نامه برای زنده ها
امضا:
مرگ