شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کاظم بهمنی» ثبت شده است

قدر نشناسِ عزیزم، نیمه‌ی من نیستی

قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی!

مادر این بوسه‌های چون مسیحایی ولی

مرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی

من غبارآلودِ هجرانم تو اما مدتی‌ست

عهده‌دارِ آن نگاهِ لرزه‌افکن نیستی

یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست

بعدِ من اندازه یک عشق روشن نیستی

لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگ‌ات کرده فصل

از گزندِ بادهای هرزه ایمن نیستی

چون قیاس‌اش می‌کنی با من، پس از من هرکسی

هرچه گوید عاشقم، می‌گویی اصلا نیستی

*

دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم

اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی!

پ‌ن1) دلسردم و بیزار از این گرمی بازار

غم های دم دستی و دل های فروشی...

پ‌ن2)از پریشانی اش پشیمان نیست

دل شیدای ما از آن دل‌هاست!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۱۵
امید

گِردش همه جمع‌اند، ولی جان به لبی نیست

تحویل نگیرند مرا هم عجبی نیست

چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است

ابرند و شبی نیست نبارند، شبی نیست...

انداخت مرا دور وکسی نیست بگوید

این جام عتیقه است شکستی، حلبی نیست

بی علت و یکباره دلم خون نشد از دوست

نومید شد از وصل، همین کم سببی نیست

این شورشی از سلطه او خسته شد اما

یک ذره به دنبال جدایی طلبی نیست

*

سم خوردم و رفتم به درش با گله و اشک

گفتند که رفته ست سفر، چند شبی نیست!

کاظم بهمنی

پ‌ن1)با رخصت و بی اجازه خنجر خوردیم

از زنده و از جنازه خنجر خوردیم

چون رسم هنر همیشه نو آوری است

از زاویه های تازه خنجر خوردیم

پ‌ن2) چند وقتی کم پیدا بودنم تقصیر اسباب کشی کردنمان از تهران است به شهری دیگر! زیاد دور نیست... همین اطراف است.

بالاخره جمع و جور کردن وسایل و کارتن پیچ کردن کتابها و مابقی وسایل کمی وقت می‌گیرد!

تنبلی هم می‌کنم.

بعدش هم کمی درس(آره به جان همشیره ابوی) و مقداری هم هوای بهار!

انشاء الله همین روزها کلا به روز خواهم شد. توی فکرشم!

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۳۴
امید

پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم
داشتم یک عصر بر می‌گشتم از عبدالعظیم
ازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ
از کنارت رد شدم آرام، گفتی: مستقیم!
زل زدی در آینه اما مرا نشناختی
این منم که روزگارم کرده با پیری گریم
رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند
رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم
بخت بد برنامه موضوعش تغزل بود وعشق
گفت مجری بعد" بسم الله الرحمن الرحیم:"
یک غزل می خوانم از یک شاعر خوب و جوان
خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم:
"سعی من در سربه زیری بی گمان بی فایده ست
تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم"
شیشه را پایین کشیدی، رند بودی از نخست
زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیم
موج را تغییر دادم این میان گفتی به طنز:
"با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم"
گفتم آخر شعر تلخی بود ، با یک پوزخند
گفتی اصلا شعر می فهمید!؟ گفتم: بگذریم
کاظم بهمنی

پ‌ن) خواب دیدم (نیستی) تعبیر آمد (می رسی)

هر چه من دیوانه بودم ابن سیرین بیش تر!

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۰۶
امید

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگر چه هیچ نذری عهده دارِ وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم
لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!!

کاظم بهمنی

پی نوشت:

- میا بی دف به قبر من زیارت

که در بزم خدا، غمگین نشاید!

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۱۱:۰۸
امید

خبر خـیر  ِتو از نقـــل رفیقـــــان سخت است

حفظ ِحالات من و طعنـه ی آنان سخت است

لحظه ی بغـض نـشد حفــظ کنم چشــمم را

در دل ابـــر نگــهـــداری بـــــاران سخت است

کشتی ِ کوچک من هر چه که محــکم باشد

جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است

ســاده عاشق شده ام ساده تر از آن رســوا

شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است

ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشـــوقه!

بی محلی سر این کوچه دوچندان سخت است

زیـر بــاران که به من زل بزنی خواهی دید:

فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است

□□
کوچه ی مهـــــر ـــ سـر نبش ، کماکان باران...

دیــدنِ حـجلــه ی من اول آبــــان سخت است!!

کاظم بهمنی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۲۱:۳۸
امید

من به بعضی چهره‌ها چون زود عادت می‌کنم

پیش‌شان سر بر نمی‌آرم، رعایت می‌کنم

هم‌چنان که برگ خشکیده نماند بر درخت

مایه‌ی رنج تو باشم رفع زحمت می‌کنم

این دهانِ باز و چشم بی‌تحرّک را ببخش

آن‌ قدر جذّابیت داری که حیرت می‌کنم

کم اگر با دوستانم می‌نشینم جرم توست

هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت می‌کنم

فکر کردی چیست موزون می‌کند شعر مرا؟

در قدم برداشتن‌های تو دقت می‌کنم

یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم

لذتش را با تمام شهر قسمت می‌کنم

ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است

روی دوش دیگران یک روز ترکت می‌کنم

توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت

می نشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم

کاظم بهمنی

* روز محشر هم اگر سوی جهنم بروی

یک نفر ضجّه زنان پشت سرت می‌آید...

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۲ ، ۲۳:۴۵
امید