غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم،
پیاده خواهم رفت
طلسم
غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفرهای
که تهی بود، بسته خواهد شد
و در
حوالی شبهای عید، همسایه!
صدای
گریه نخواهی شنید، همسایه!
همان
غریبه که قلک نداشت، خواهد رفت
و
کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت...
محمد کاظم کاظمی
پن) بی ربط:
بگذر از بوسه، ای دوست! داغم
گونه هایت تحمل ندارند...