22
یک سری تک بیت:
- سگ باش و هرزه گرد و مخواه این مُشعبدان
در سیرک های هر شبه شیر نرت کنند
- شعری مباش ورد زبان مرفهان
شعری بشو که دربهدران از برت کنند...
- حال من خوب است مثل حال گل
حال گل در دست چنگیز مغول...
- تو دو شانه داری و اندوه انبوه مرا
فرش پانصد شانه ی تبریز هم باشد کم است
- خودکشی کردن و از زخم خودی جان دادن
آخر قصه ی عاشق شدن عقربهاست
- ما را برای شعله بودن آفریدند
گفتم که جنگل زاده ام... کبریت لطفا!
- با سایه تو را نمی پسندم
عشق است و هزار بد گمانی...
- تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش
قضاوت می کند تاریخ بین خان ده با من
که از من شعر می ماند و از او باغ گردویش
رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش
دو تا هم طنز!
- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
گشت ارشاد اگر سر برسد... بدبختیم!
- ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
با عینک سه بعدی سامسونگ البته...!
پ ن) شاعران مختلف اند. دیروز که شعر می خواندم اینها را یادداشت کردم!
آخر قصه ی عاشق شدن عقربهاست . همه اش قشنگ بود این بیشتر