25
جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام نگاه افتادن
سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن
لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه
چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟
آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است...
پنجه بر خالی و در حسرت ماه ...افتادن
با دلی پاک ،دلی مثل پر قو سخت است
سرو کارت به خط و چشم سیاه افتادن
من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن
عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد
سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن
حامد عسکری
۹۲/۰۹/۲۹
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام نگاه افتادن
شاعرانه اش بیت اول بود