111
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفرهای که تهی بود بسته خواهد شد
همان غریبه که قلّک نداشت، خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت
محمد کاظم کاظمی
محمد کاظم کاظمی در حد خودش زحمت زیادی برای ادبیات فارسی کشیده. نقدهایش بر کتاب های شعر خواندنی است.
پن1) نمیدانم چرا دنیا اینقدر با افغانها نامهربان است...
پن2) یزد که بودیم دوست و همسایه افغانی داشتم! تهران هم چند صباحی با یک افغانی هم سن و سالم که نزدیک خانهمان کفاشی میکرد رفیق شدم! به خیال خودم میخواستم شیعهاش کنم... حاج آقای نجفی امیدواریام میداد وقتی سوالات رفیقم را میپرسیدم!
یک بار با همین رفیق افغانیام سال دوم دبیرستان رفتم نمایشگاه کتاب! اعتراف میکنم کمی برایم سخت بود که خیلی باهاش رفاقت کنم... این هم از مزخرفات فرهنگی جامعه ماست که اینطور فکر میکنیم.
خانه جدیدمان را نمیدانم... دوست افغان خواهم داشت؟
پن3) البته در عجبم از نامردیِ افغان ها به خودشان و از هواداریِ یهود در خودشان!
پن4) برای بار سوم جانستان کابلستان را خواهم خواند. سفرنامه رضا امیرخانی بر افغانستان.