شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

23

جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

پوشیده بودی برایم، آبی‌ترین دامنت را 

باد کولر تازه کرده گلهای پیراهنت را

می‌آوری روی ایوان بی‌روسری، بی‌گل‌سر

در دست سینی چایی، برگونه خندیدنت را

حالا گپ و حال و احوال، حالا کنارت نشستم

دل داده ام با سکوتم، احوال پرسیدنت را

با این بهانه که باید از باغ خرما بچینی

رفتی و من یک دل سیر، دیدم خرامیدنت را

بعد از گپ و فال و چایی، یک دسته ماهی قرمز

چشم انتظارند درحوض، باز استکان شستنت را

باغی غزل نذر کردم یک بار دیگر ببینم

لبخندهای عجین با نارنج و آویشنت را

.....

هر بار میرم ولایت، بی‌بی‌م با گریه می‌گه:

ترسم از اینه بمیرم آخر نبینم زنت را

حامد عسکری

پی نوشت:

- مدیون منی اگر شب هفتم من

با دامن آبی ات نرقصی بانو....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۲۹

نظرات (۱)

۳۰ آذر ۹۲ ، ۱۲:۵۹ علی اکبر قلیچ خانی

هر بار میرم شعر عاشق، با خودم  می‌گم:

ترسم از اینه بمیرم آخر نبینم زنت را

پاسخ:
خودم هم دارم کم کم می ترسم!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی