شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیژن ارژن» ثبت شده است

من سینه‌ی زخمی نسیمم، وقتی

بگذشت ز سیمِ خارداری که تویی

پ‌ن)بی ربط!

بازیِ قطارِ بچگی هامان... آه،

این کوپه جدا شد از قطاری که تویی


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۰۰
امید

8

چند رباعی از بیژن ارژن

 

عشقش گویند و جز هوس نفروشند

گل های بدون خار و خس نفروشند

پیداست چه قدر آسمانش آبی ست!

جایی که پرنده بی قفس نفروشند

***

دنیا در دست خوابگردانها بود

صحرا مسخ سرابگردانها بود

مشتی تخمه دهانشان را بسته است

این قصّه آفتاب گردانها بود

***

آدم از چوب، سنگ یا آهن نیست
تنها کفش و کلاه و پیراهن نیست
بعد از یک عمر زندگی دانستم
این دنیا جای زندگی کردن نیست

***

پاییز شدم از آن بهاری که تویی
آواره شدم در آن دیاری که تویی
بازی قطار بچگی هامان، آه
این کوپه جدا شد از قطاری که تویی

***

عاشق شده ای، خیال پرداخته ای
دنیای بدی برای خود ساخته ای
آن گونه که فکر می کنی نیست رفیق!
آدم ها را هنوز نشناخته ای

***

قطره قطره شد آب آدم برفی

شد آب در آفتاب آدم برفی

آب از سر او گذشت اما هرگز

بیدار نشد ز خواب آدم برفی

***

آن آبی که پشت سر ما می ریخت

ای کاش کمی برای گلها می ریخت

صحرا دارد ز تشنگی می میرد

باران آنجا به روی دریا می ریخت

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۱۷:۴۷
امید