شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

74

پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۴۴ ب.ظ

می‌گریزی از من و دائم عاشقت را می‌دهی بازی

می‌شوی آهوی تهرانی، می‌شوم صیاد شیرازی

فتح دنیا کار آن چشم است، خون دل‌ها کار آن ابرو

هر لبت یک ارتش سرخ است گیسوانت لشگر نازی

بس که خواندی «لیلی و مجنون» جَوّ ابیاتم «نظامی» شد

می‌خورد یک راست بر قلبم از نگاهت تیر طنازی

وقت رفتن چهره‌ی شادت حالت ناباوری دارد

مثل بغض دختر سرهنگ در شب پایان سربازی

در صدایت مثنوی لرزید تا گذشت از روبروی ما

با نگاهی تند و پر معنا، یک بسیجی با موتور گازی

ناخنت را می‌خوری آرام پلکهایت می‌خورد بر هم

عاشق آن شرم و تشویشم پیش من خود را که می‌بازی

عکسی از لبخند مخصوصت با سری پایین فرستادم

مادرم راضی شد و حالا مانده بابایت شود راضی

در کلاس از وزن می‌پرسی، با صدایت می‌پرم تا ابر

آخرش شاعر نخواهی شد پیش این استاد پروازی

طبع بازیگوش من دارد می‌دود دنبال تو در دشت

می‌پرم از بیت پایانی بازهم در بیت آغازی

می‌گریزی از من و دائم عاشقت را می‌دهی بازی

می‌شوی آهوی تهرانی، می‌شوم صیاد شیرازی...

قاسم صرافان

پ‌ن) ناز لبخندهای شیرینت
طرح آن دامن پر از چینت
« هـ» دو چشم پلاک ماشینت
شیطنت در تلفظ شینت
                             
آخرش کار می‌دهد دستم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۱۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی