شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

80

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۱۴ ق.ظ

چند رباعی از محمد مهدی سیار

بی تو

بی تو منم و دقایقی پژمرده

نه زنده حساب میشوم نه مرده

تلخ است اوقات، تلخ و خالی مثلِ

فردای قرارهای بر هم خورده

  

گهگاه

گهگاه تنفسی به اوقات بده

رنگی به همین آینه مات بده

من میدانم سرت شلوغ است ولی

گاهی به خودت وقت ملاقات بده

 

 باید

باید بدوی به هر کجا شد بروی

باید بپری از پی هدهد بروی

این گونه برو بیای بیخود کافیست

آن گونه به خود بیا که از خود بروی

 

نفرین

کی موسم پژمردنشان می آید؟

پایان دل آزردنشان می آید؟

دیدیم زمین خواری شان را یا رب!

کی روز زمین خوردنشان می آید؟!

 

عدل

این بسته کمر یکسره در خدمت ما...

آن خسته جگر در طلب راحت ما...

از "عدل" هزار قصه گفتند ولی

جز " قسط" نشد آخر سر قسمت ما!

 

واقعه

آن گوشه نگاه کوچکی روییده ست

بر خاک پگاه کوچکی روییده ست

آن گوشه باغچه، همین صبح انگار

سبحان الله کوچکی روییده ست

 

مگر...

بی حرف و حدیث سرنوشت من مست

رسوای بگو مگوی مردم شدن است

این تاک مگر مرا بیاموزد کار(۱)

این تاک سیاه مست تسبیح به دست!

--------------------

(۱) مگرم شیوه چشم تو بیاموزد کار/ ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۱۸
امید

نظرات (۱)

نمی‌دونم چرا نسبت به بعضی‌ــاش احساس بدی دارم. به دلم نمی چسبه!
پاسخ:
حتما نپخته!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی