شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

۵۲ مطلب با موضوع «پندآموز!» ثبت شده است

این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟

شهوت این بی نمازان، نشئه ی انگور کیست؟

 پرده دانان طریقت در صبوری سوختند

این صدای ناموافق زخمه ی تنبور کیست؟

 شیخ بازیگوش ما  از بس مرید خویش بود

عطسه ای فرمود و گفت این جمله ی مشهور کیست!

 پنج استاد حقیقت حرف شان با ما یکی ست

راستی در پشت این دستورها دستور کیست؟

 آب نوشان ادّعای خضر بودن می کنند

رنگ پیراهان اینان  وصله ی ناجور کیست؟

دست این پاسور بازان هر که دل را داد باخت

دوستان چشم شما در انتظار سور کیست؟

 دین و دل دادند یارانم در این شرب الیهود

شیخ ما در باده گم شد ، مست ما مستور کیست؟

 این که خضرش خوانده اید، اسکندر مقدونی است

این که دریایش لقب دادید چشم شور کیست؟

 این که بر آن گوش خود بستید،  صور محشر است

این که شیطان می دمد دائم در آن شیپور کیست؟

 آن که می زد روز و شب پیوسته لاف اختیار

این زمان ترس از که دارد؟ این زمان مجبور کیست؟

 بعد طوفان جز کفی در کیسه ی امواج نیست

شاه ماهی های این دریا ببین در تور کیست!

علیرضا قزوه

پ‌ن) ما را به سخت جانى خود این گمان نبود...

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۴۳
امید

نیست گاهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدن

با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن

ظهرِ گرما، صحن سقاخانه می چسبد چقدر

ضامن آهو شنیدن، بعد از آن «یا هو» زدن

در شلوغی‌ها دو تا آرنج خوردن بی‌هوا

مست چون جامی، به دیگر جامها پهلو زدن

آری آداب خودش را دارد این جا عاشقی

جز بزرگان کس ندارد منصب جارو زدن

امتحانی کن، ببین اینجا چه حظی می‌دهد

یاعلی گفتن به وقت دست بر زانو زدن

شمع‌ها ! نجوای با خورشید می‌دانید چیست؟

اشک‌های بی‌صدا باریدن و سوسو زدن

هفت دوری نیست حج ما فقیران، این طواف

دور هشتم دارد و چرخی به دور او زدن

بیت هشتم هدیه‌ای از سوی قم آورده است

بوسه بر درگاه تو از جانب بانو زدن

بد کشیدم طرح خود را چیز دیگر شد، ببخش

دست و دل لرزیده وقت طرح این آهو زدن 

قاسم صرافان

پ‌ن1) رفقا میروند مشهد و می‌آیند... آخر سال است...

پ‌ن2) مانده‌ام احمد پیمبر بود یا عطار عشق

بس که سلمان ها، مسلمان کرد با بوی علی...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۲ ، ۰۷:۰۴
امید

خیز که مستانه شرابت دهند

مرغ دل از بهر کبابت دهند

تا نکنی بیم ز روز حساب

باده فزونتر ز حسابت دهند

عذب بود، نام نهندش عذاب

مشنو اگر بیمِ عذابت دهند

بر در میخانه اگر سر نهی

طاعت ناکرده ثوابت دهند

یک دو کتابی بزن از دست پیر

تا خبر از سّر کتابت دهند

خدمت مستان خرابات کن

بو که دلی مست و خرابت دهند

در عوض کوثر و تسنیم و خلد

یک قدح از باده ی نابت دهند

پ‌ن) دست در گردنم ندیده کسی

شال گردن برای تنهاییست....

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۱۷
امید

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه ی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
سید حمیدرضا برقعی

پ‌ن) کسی که نان و نمک خورده در سرای حسین
کجا به فکر غم روزگارِ بیش و کم است
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۰۱
امید

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولى دل به پائیز نسپرده‌ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده‌ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم
اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم
اگر دل دلیل است، آورده‌ایم
اگر داغ شرط است، ما برده‌ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده‌ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده‌ایم

قیصر امین پور

پ‌ن1) پنهان در آستین شما برق خنجر است

دستی از آستین به در آرید و بگذرید...

پ‌ن2) همین شعر را ناصر عبداللهیِ عزیز خوانده بود قدیمها...( دانلود )

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۲۸
امید

مهی که مزد وفای مرا جفا دانست
دلم هر آنچه جفا دید ازو وفا دانست
روان شو از دل خونینم ای سرشک نهان 
چرا که آن گل خندان چنین روا دانست
صفای خاطر آیینه دار ما را باش
که هر چه دید غبار غمش صفا دانست
گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال
که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست
تو غنچه بودی و بلبل خموش غیرت عشق 
به حیرتم که صبا قصه از کجا دانست
ز چشم سایه خدا را قدم دریغ مدار
که خاک راه تو را عین توتیا دانست 
هوشنگ ابتهاج - سایه

پ‌ن) چشمم شده سفید که باشد تشابهی
مابین رنگ چشم من و روزگار تو

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۰۵:۰۸
امید

از سر و سامان چه می‌پرسی، مَنِ دیوانه را؟

جوش مِی، برداشت از جا سقفِ این میخانه را

صائب

پ‌ن) بی‌ربط: رفتی و آسمان به حرف آمد

تو نبودی چقدر برف آمد....(سعید بیابانکی)

۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۲۴
امید

عجب عدالت تلخی که شادمانی‌ها

فقط برای شما اتفاق می‌افتد....

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۲ ، ۲۱:۵۵
امید

گریه بر سجاده.... یا بر شانه ی یاری عزیز...

ای خدا ما با کدامین کارها زیباتریم؟

(حامد عسکری)

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۲ ، ۱۵:۳۶
امید

حکایت من و باران که می‌گریست یکیست

از آسمان به زمین کرده‌اند تبعیدم

...

بگو به باد که من آقتابگردانم

جز آفتاب به ساز کسی نرقصیدم

پ‌ن) بی ربط: از صحبتِ بادِ سحر ای غنچه ی بی دل

در دست بجز سینه ی صد چاک چه داری؟(صائب)

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۲ ، ۱۵:۲۷
امید

زمین تشنه ست...باید شیر باران را بپیچانی
بپیچی مثل یک رود و بیابان را بپیچانی
درین دریا فقط باد مخالف می وزد آقا !
بیا ای باخدا ! باید که سکان را بپیچانی

تماشا کن که پیچ دست ظالم هرز گردیده
بیا باید که دست هرز ایشان را بپیچانی
صدای عربده پیچیده در این کوچه ها هرشب
تو باید پیچ این ضبط رجزخوان را بپیچانی

بیایی مثل یک آقامعلم...مهربان...خوشرو
ز روی لطف گاهی گوش انسان را بپیچانی

نه بد قولی که خیل عاشقان را قال بگذاری
نه بد عهدی که وقت وعده آنان را بپیچانی

پ‌ن) هذا یوم الجمعه...

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۰۷:۳۵
امید

برای خواهرها(ازمحسن رضوانی عزیز):

هرگز کسـی جاشو نمیگیره

مادر نگین و گـوهر خونه س

با این همه، خــواهر برای ما

یه رونوشت از مادر خونه س

 

هرکی که خواهر داره می فهمه

هرکی که خواهر داره می دونه

مادر اگه «سـلطان غم » باشه

خـــواهر «وزیر اعــظمِ » اونه

 

یه درد دل هایی تو دنیا هس

حتی نمیشه پیش مادر گـف

یه درد دل های بزرگــی که

تنها باید تو گوش خواهر گف

 

وقتی عروســـی می کنه انگار

یه تیکه از قلبــت جدا کردن

با اینکه میخندی ولی چشمات

دنبال جای گریه می گـردن

 

عین زلال حـــوض، یکرنگن

عین گــُلای نسترن، حساس

تو سرد و گرم زندگـی هامون

تلطیف خونه کار خواهر هاس

 

خوب و قشنگ و ترد و بارونی

مث بهــــارن مث پـــاییزن

وقتی بــرادر میره ســـربازی

دلتنگ میشـن اشک میریزن

 

هرکی که خواهر داره می فهمه

هرکی که خواهر داره می دونه

مادر اگه «ســلطان غم » باشه

خواهر «وزیر اعظــــمِ » اونه

پ‌ن1)تقدیم به آقای قلیچ خانی! یاد خاطره سربازیشون که قبلاها برام تعریف کرده بودند...

پ‌ن2)شاید بی ربط:

نمک کسی نفشانَد به زخم و این عجبست
چگونه بر دل مجروح، مرهمی ای اشک

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۲۳:۲۸
امید

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم

امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخواست بشیند

از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم

رم دادن صید، خود از آغاز غلط بود

حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم...

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۲۳:۱۲
امید

فراوانی است و فراوانی است

به هر مرغ، چندین قفس می‌رسد...

پ‌ن) این روزها که توی خیابان ها قدم میزنم این شعر را زیر لب زمزمه می کنم...

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۶:۴۱
امید

اگرچه نیت خوبی ست زیستن اما
بیا که دست به تصمیم بهتری بزنیم

بی ربط:

مردانه دوختیم، کس از ما نمی خرید
رو رو زنانه دوز، که مردانه می خرند

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۲ ، ۱۹:۱۷
امید

گاهی چقدر لذیذ می‌شود برایم

استخوان خوک

در دست های جذامی...

بی ربط:

دلمرده ام قبول، ولی ای مسیح ِمن

یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن...

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۲ ، ۰۸:۱۰
امید

خفاش سان پریدن، در تیرگی چه حاصل؟

همچون شهاب باید، شب را شکسته مردن

هنگام مرگ، یاران! چشم مرا مبندید

در دین ما حرام است، با چشم بسته مردن...

سیدحسن حسینی

بی ربط: غم غربت اومده دخیل ببنده به دلم

به خیالش دل من پنجره ی فولاده!

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۲ ، ۰۸:۴۱
امید

1- دلگیر بودم از خودم و دنیا ، دیگر چقدر ثانیه بشمارم

کاری مفید باید می کردم ، آتش زدم دوباره به سیگارم! 

2-  از شش جهت محاصره ی دردیم، تسخیر رعشه های شبانگردیم

بس کن رفیق خانه به دوشِ من! آتش بزن دوباره به سیگارت!!!

پ‌ن)خیلی سطحی و سخیف! اما حرف و حقیقت خیلی هاست

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۲ ، ۰۸:۰۰
امید

چقدر چون همگان، مثل دیگران باشم

به جای عشق، به دنبال آب و نان باشم

اگر پرنده مرا آفریده‌اند چرا
قفس بسازم و دربند آشیان باشم

اگرچه ریشه در این دشت بسته‌ام، باید
به جای خاک گرفتار آسمان باشم

من از نزاع دلم با خودم خبر دارم
چگونه با دو ستم‌پیشه مهربان باشم

نه او به خاطر من می‌تواند این باشد
نه من به خاطر او می‌توانم آن باشم

فاضل نظری

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۲ ، ۰۷:۳۷
امید

متن کامل سفرنامه راقم این سطور از اروپای مدرن: تعجب، تفکر، تنفر!

سید حسن حسینی

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۰:۵۹
امید