شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

شعر عاشق

ابیات زیبایی که دوست شان دارم

۵۲ مطلب با موضوع «پندآموز!» ثبت شده است

من معمولا با دیدن یک میمون به یاد داروین نمی‌افتم، به یاد طرفداران او می‌افتم!

سید حسن حسینی

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۰:۵۹
امید

اگر یک مومن واقعی و باسواد باشی، خواندن کتابهای ماتریالیستی می‌تواند گوشه ای از تفریحات سالم تو باشد!

سید حسن حسینی

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۲ ، ۱۳:۲۵
امید

مترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم

خدا با ما که دل تنگیم، سر سنگین نخواهد شد

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۱۶:۳۶
امید

خسته‌ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظه‌های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری...

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۰۹:۵۴
امید

تک بیت قفسی...

- خود فریبی عادت ما گشت ورنه آگهیم

بال کوبیدن به دیوار قفس پرواز نیست

- دلتنگ‌ترین منظره در عالم پرواز

مرغی است که در کنج قفس بال گشوده است

- گرچه بی رحمی محض است، ولی می‌گویم

هر نفس در قفسم جای تو خالی‌ست، بیا...

- درس ما در هفت روز زندگی این بودو بس

زنگ اول بی‌پناهی، زنگ دوم بی‌کسی

- از پشت میله ها به تماشای من بیا

لبخند راه راه مرا در قفس ببین!

- از مرغ قفس زاد بپرسید که گوید:

در دام صفایی است که در دشت و دمن نیست!

- دور کن از خویشم ای صیّاد، زیرا کس ندید

در قفس از بلبل بی‌جان نگهداری کنند!

پ‌ن1) فاتحه ای بفرستید برای سید حسن حسینی عزیز...

پ‌ن2) حواسم را پرت می‌کنمباز هم کنار تو به زمین می‌افتد

۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۰۹:۱۳
امید

چیزی عوض نشده

فقط تقویم‌ها شیک‌تر شده اند

و سال‌هاست دو روز پشت سر هم سرخ اند

می‌گویی نه

مسلمی بفرست

تا از بلندترین برج پایتخت

پرتش کنیم!

(سعید بیابانکی- نامه های کوفی)

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۲ ، ۱۱:۴۵
امید

سیب گلاب(استاد علی معلم-مجید اخشابی هم خوانده است شعر را)

کی میگه بین دو تا نی ، یکیشون شکر نداره
نه عزیزم برا بابا دختر و پسر نداره
دخترا سیب گلابند ، مثل برفند ، مثل آبند
برف جاده گِل و خاکه ، آب چشمه اما پاکه
دخترا شاخه نباتند ، چشمه‌ی آب حیاتند
اجر حافظ که میگن شمس حقه ، شاخه نباته
چشمه‌ی آب حیات تو کوچه نیست ، تو ظلماته
ظلمات طرح یه پرده ست
مثل پرچین ، مثل نرده ست
آب که بی پرده میشه ، دریای شوره
آب روشن توی چشمه‌ست ، توی یک تنگ بلوره
یه روزی یکی میاد که مرکبش اسب سپیده
رو لباش سرخی شرمه ، تو چشاش برق امیده
زین اسبش نقره کوبه
چکمه هاش رنگ غروبه
ساده و سبک عنونه ، سر گرونه
عاشق دختر شاه پریونه
عاشق دختر شاه پریون که توی سیبه
مثل دریا بیقراره ، مثل صحرا بی نصیبه
جماعت یه دل دارم ، قصر طلا خونه‌ی شهرش
صدتا باغ توی ده مهر و وفا ، نیمه‌ی مهرش
جماعت یه سیب می خوام ، جهیزیه‌ش زلف کمندش
مکنتش دامن پاکش ، ثروتش بخت بلندش
سیب گندیده نمی‌خوام ، ده نمی‌خوام ، صد نمی‌خوام
جماعت یکدونه می‌خوام ، اما سیب بد نمی‌خوام

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۲ ، ۱۱:۴۵
امید

در این زمانه هیچ‌کس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست
همین دمی که رفت و باز دم شد
نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست
همین هوا که عین عشق پاک است
گره که خورد با هوس خودش نیست
خدای ما اگر که در خود ماست
کسی که بی‌خداست، پس خودش نیست
دلی که گرد خویش می‌تند تار
اگرچه قدر یک مگس، خودش نیست
مگس، به هرکجا، به‌جز مگس نیست
ولی عقاب در قفس، خودش نیست
تو ای من، ای عقاب ِ بسته‌بالم
اگرچه بر تو راه ِ پیش و پس نیست
تو دست‌کم کمی شبیه خود باش
در این جهان که هیچ‌کس خودش نیست
تمام درد ِ ما همین خود ِ ماست
تمام شد، همین و بس: خودش نیست

قیصر امین پور

پ‌ن) کاملا مرتبط!: مگر می شود زندگی ما را به هم ریخته آفریده باشد، خدای دانه های انار؟!

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۰۹:۲۹
امید

یک سری تک بیت:

- سگ باش و هرزه گرد و مخواه این مُشعبدان

در سیرک های هر شبه شیر نرت کنند

- شعری مباش ورد زبان مرفهان

شعری بشو که دربه‌دران از برت کنند...

- حال من خوب است مثل حال گل

حال گل در دست چنگیز مغول...

- تو دو شانه داری و اندوه انبوه مرا

فرش پانصد شانه ی تبریز هم باشد کم است

- خودکشی کردن و از زخم خودی جان دادن

آخر قصه ی عاشق شدن عقربهاست

- ما را برای شعله بودن آفریدند

گفتم که جنگل زاده ام... کبریت لطفا!

- با سایه تو را نمی پسندم

عشق است و هزار بد گمانی...

- تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی

یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش

قضاوت می کند تاریخ بین خان ده با من

که از من شعر می ماند و از او باغ گردویش

رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من

هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش

دو تا هم طنز!

- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست

گشت ارشاد اگر سر برسد... بدبختیم!

- ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم

با عینک سه بعدی سامسونگ البته...!

پ ن) شاعران مختلف اند. دیروز که شعر می خواندم اینها را یادداشت کردم!

۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۱۰:۰۶
امید

غم گندم، خطر"باز"، کبوتر این است!

کمترین دردسر داشتن پر این است!

دام را دید کبوتر، ولی از وحشت"باز"

باخودش گفت: فرودآی که بهتر این است!

گرچه ازپشت زدن رسم جوانمردی نیست،

غم نداریم، اگر خصلت خنجر این است!

اولین درس پیمبر شدنش بود، عجب!

یوسف آموخت ته چاه: برادر این است!

معنی تخته‌ی توفان زده، بر ساحل چیست؟

آخرِ کشتی در موج شناور این است!

شعله آهسته به خاکستر حیرت‌زده گفت:

غم نخور عاقبت سرو و صنوبر این است!

حسین جنتی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۴:۲۲
امید

ساعتی نیست که درشهر گرفتاری نیست

شهرغارت شده و نعره ی عیاری نیست

نه زلیخا و عزیزی ، نه ترنجی، نه کسی،

یوسف از چاه برون آمده، بازاری نیست!

حُسن‌، آن ست که در صورت بسیاری هست

عشق، چیزی است که در چنته ی بسیاری نیست!

نه مغول دست کشیده ست زخونخواری خویش،

مو به مو گشته ولی گردن ِعطاری نیست!

شیخ ما گشت پی ِآدم و در شهر نبود

گشته ایم از همه سو اینهمه را،(آری نیست)!

درقطاریم و به مقصد نگران، ناچاریم،

کوه میریزد و دهقانِ فدا کاری  نیست!

کاش آزادتر از خاک بیابان بودیم

خرّم آن باغ که در چنبرِ دیواری نیست...

حسین جنتی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۴:۱۷
امید

تعداد

صورت مساله را تغییر نمی دهد 

پدرم می گفت :

پدربزرگ

دوستت دارم را

یکبارهم به زبان نیاورد

مادربزرگ اما

یک قرن

با اوعاشقی کرد

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۱۹:۴۸
امید